English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9223 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
mud bath U گل مالی تن برای درمان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to seek a remedy for something U چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
therapists U متخصص درمان شناسی درمان شناس
therapist U متخصص درمان شناسی درمان شناس
bailout U کمک مالی [برای جلوگیری از ورشکستگی] [اقتصاد]
current budget U بودجهای که برای یک سال مالی تدوین شود
functional finance U سیاست مالی دولت برای تثبیت وضع اقتصادی
e. of pleas U دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
provident fund U وجوه متراکم شده برای تامین مالی دوره بازنشستگی
antihistamine U موادی که برای درمان حساسیت بکار رفته و باعث خنثی کردن اثر هیستامین دربافت ها می شوند
nonmonetarists U ان دسته از اقتصاددانانی هستندکه برای سیاستهای مالی کارائی بیشتری قائل هستند
fiscal drag U اثر کند کنندگی مالی هنگامیکه سیاست مالی نتواندرشد اقتصادی را حفظ نماید .
heparinize U باهپارین درمان کردن تحت درمان باهپارین قراردادن
financial statement U صورت مالی گزارش مالی
client centered therapy U درمان متمرکز بر درمان جو
quando acciderint U وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
cere U موم مالی کردن یا روغن مالی کردن
clients U درمان جو
remediless U بی درمان
client U درمان جو
medicative U درمان کن
therapy U درمان
treatments U درمان
natural philosophy U درمان
treatment U درمان
cures U درمان
cure U درمان
irremediable U بی درمان
cured U درمان
immedicable U بی درمان
medicament U درمان
medicaments U درمان
remedies U درمان
remedy U درمان
remedied U درمان
remedying U درمان
water cure U اب درمان
corrective therapy U درمان اصلاحی
cured U درمان بخشیدن
cures U درمان بخشیدن
kinesalgia U جنبش درمان
direct therapy U درمان رهنمودی
active therapy U درمان فعال
adjunctive therapy U درمان جنبی
hydropathist U اب درمان دان
psychotherapy ortherapeutics U روح درمان
psychotherapy U درمان روانی
inpatient U تحت درمان
chemotherapy U درمان دارویی
adjuvent therapy U درمان تکمیلی
dual sex therapy U درمان دو جنسیتی
multiple therapy U درمان تعاونی
iamatology U درمان شناسی
cooperative therapy U درمان تعاونی
interpretive therapy U درمان تفسیری
incurable U بی درمان بیچاره
incurable U درمان ناپذیر
electrotherapeutics U درمان برقی
pithiatism U درمان تلقینی
placebo therapy U درمان با دارونما
remediless U درمان ناپذیر
relationship therapy U درمان ارتباطی
marriage therapy U درمان زناشویی
aceology U درمان شناسی
cure U درمان بخشیدن
quadrangular therapy U درمان دو زوجی
post treatment follow up U پیگیری پس از درمان
physiotherapy U درمان فیزیکی
cure all U درمان هر درد
conjoint therapy U درمان زوجی
treatable U قابل درمان
remediable U درمان پذیر
depth therapy U درمان عمقی
an active remedy U درمان کاری
remedy U درمان کردن
treat U درمان کردن
faith cure U درمان اعتقادی
aversion therapy U درمان اجتنابی
remedying U درمان میزان
analytic therapy U درمان تحلیلی
remedying U درمان کردن
therapeusis U درمان شناسی
supportive therapy U درمان حمایتی
operable U قابل درمان
faith healing U درمان اعتقادی
therapeutics U درمان شناسی
healable U درمان پذیر
treat U درمان شدن
treated U درمان کردن
treats U درمان کردن
remedies U درمان کردن
remedies U درمان میزان
remedied U درمان کردن
treats U درمان شدن
existential therapy U درمان وجودی
remedied U درمان میزان
curative U درمان بخش
treated U درمان شدن
social therapy U درمان اجتماعی
therapeutist U درمان شناس
remedy U درمان میزان
It'll be OK. <idiom> U درمان میشود!
electric convulsive therapy U درمان با تشنج برقی
electroconvulsive therapy U درمان با تشنج برقی
electroshock therapy U درمان با ضربه برقی
carbon dioxide therapy U درمان با انیدرید کربنیک
insulin coma therapy U درمان با اغماء انسولینی
insulin shock therapy U درمان با ضربه انسولین
indoklon therapy U درمان با استنشاق اندوکلون
shock therapy U درمان با ضربه برقی
encounter group therapy U درمان با گروه رویارویی
therapeutist U متخصص درمان شناسی
therapeutic U وابسته به درمان شناسی
x ray therapy U درمان با اشعه مجهول
Patience is a plaster for all sores . <proverb> U صبر,درمان هر دردیست .
sex therapy U درمان اختلالات جنسی
neuropsychiatric U درمان روانی عصبی
homeopath U جور درمان خواه
homeopaths U جور درمان خواه
homoeopaths U جور درمان خواه
chemotherapy U درمان بواسطه موادشیمیایی
ect U درمان با تشنج برقی
directive group therapy U درمان رهنمودی گروهی
activity group therapy U درمان با فعالیت گروهی
therapeutically U از لحاظ درمان شناسی
hydropathic U وابسته به درمان کردن ناخوشی با اب
root canal therapy U درمان ریشه [دندان پزشکی]
endodontic therapy U درمان ریشه [دندان پزشکی]
root canal procedure U درمان ریشه [دندان پزشکی]
root canal treatment [RCT] U درمان ریشه [دندان پزشکی]
chiropodists U متخصص درمان وحفافت پاها
they are cured by nature U طبیعت انها را درمان میکند
implosive therapy U درمان با غرقه سازی تجسمی
Jealousy is a remediless disease. <proverb> U یسد درد بى درمان است .
Tears remedy every irremediable ailment. <proverb> U گریه بر هر درد بى درمان دواست .
chiropodist U متخصص درمان وحفافت پاها
physiatrics U درمان امراض باوسایل طبیعی
nephritic U درمان کننده ناخوشی گرده
physical medicine U درمان بدنی و توان بخشی
occupational therapy U درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
osteopathy U درمان بوسیله مالش استخوان و مفاصل
radiotherapy U رادیو تراپی درمان بوسیله نیروی تشعشعی
psychosurgery U جراحی مغز جهت درمان بیماری روانی
hydropath establishment U بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
hydrotherapeutic U بیمارستانی که ناخوشیها را در انجا بااب درمان می کنند
kiosks U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk U فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
financed U مالی
finances U مالی
fiscal U مالی
accounting classification U کد مالی
finance U مالی
monetary U مالی
financing U مالی
pecuniary U مالی
financial U مالی
financial budget U بودجه مالی
funded U اعتبار مالی
fund U اعتبار مالی
financial assets U دارائیهای مالی
financial assets U موجودی مالی
felting U نمد مالی
slobbery U لجن مالی
financial capital U سرمایه مالی
fiscally U ازلحاظ مالی
financial bill U لایحه مالی
finance officer U افسر مالی
fiscal years U سال مالی
fiscal years U دوره مالی
taction U دست مالی
financiers U متخصص مالی
financial ability U تمکن مالی
fiscal year U دوره مالی
financial affairs U امور مالی
financial adviser U مشاور مالی
finance markets U بازارهای مالی
financial centers U مراکز مالی
committee of ways and means U کمیسیون مالی
subsidization U کمک مالی
financial data U اطلاعات مالی
financial expenses U هزینههای مالی
financial e. U متخصص مالی
financial policy U سیاست مالی
financial position U وضعیت مالی
financial relations U روابط مالی
financial secretary U مشاور مالی
credit U اعتبار مالی
self support U استقلال مالی
sparge U گل مالی کردن
judgment debt U محکوم به مالی
padding U لگد مالی
capital commitment U تعهدات مالی
financial period U دوره مالی
financial plan U برنامه مالی
financial management U مدیریت مالی
financial inventory U ذخایر مالی
financial intermediary U واسطه مالی
unction U روغن مالی
rough usage U دست مالی
financial feasibility U امکان مالی
credited U اعتبار مالی
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1if you have any question please ask us , we are here to help
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com